این دانش، دین است، پس نیک بنگریدکه از چه کسی دین خود را می گیرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

معلم

 
 
زمزمه های یک معلم...(جمعه 88 مرداد 30 ساعت 6:40 عصر )

اجازه نده صدایت به شخصیت بچه ها تحمیل شود.

بگذار نا خود آگاهت تراوش کند. تراوش نا خود آگاه ،هنر می آفریند.کار معلم هنرمندی است.

بچه ها مرا می سازند نه من بچه ها را.

اول کلاسم را می سنجم و بعد طرحم را می ریزم.

همه چیز در ذهن من است.

فقط به بچه ها اعتماد می کنم و هر چیزی را به یک گفت گو تبدیل می کنم.

بچه ها کارم را ارزشیابی می کنند وقتی آنها راضی هستند و با ذهنی پر از سوال از کلاس می روند،می فهمم که چیزی در حال شکل گرفتن است یک چیز خارق العاده.

من فقط آنها را باور می کنم...



 
یادش همیشه سبز...(چهارشنبه 88 مرداد 28 ساعت 9:43 عصر )

دیروز یه خبر خیلی ناخوشایند و بد شنیدم که واقعا منو ناراحت ومتاثر کرد. و یه بغض عجیبی توی گلوم احساس کردم.

خانم باجروان،مسئول دبیر خونه ی دانشگاهمون  به رحمت خدا رفتند و فقط یه کوله بار نگاه مهربون و چهره ی خندان از خودشون توی ذهن همه ی ما به جا گذاشتند.                      یادش بخیر و روحش شاد....



 
دکتر علی شریعتی(چهارشنبه 88 مرداد 28 ساعت 9:30 عصر )

دکتر شریعتی انسانها را در چهار گروه قرار داده:

 1- آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند: مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

2-آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند: عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

 3-آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند: آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

4-آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند: شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد


 
مورچه ها(یکشنبه 88 مرداد 25 ساعت 2:20 عصر )

وقتی توی آفتاب بعد از ظهر باغ، پشت به درختهای زمستانی رو به دیوار شکسته‌ی کاهگلی بنشینم تا سایه‌ها آرام آرام از پشت سر روی تنم بالا بیایند سر و کله‌ی مورچه‌ها پیدا بشود، باد لای درختها هوهو می‌کند. مورچه‌ها گیج و گول ازلبه‌ی دمپایی آبی لاستیکیم بالا می‌آیند. دور خودشان می‌چرخند تا بوی چرب و شیرین گوشت تنم را حس کنند. آن‌وقت در حالیکه روی پنجه‌های پاهاشان بلند شده‌اند. شاخک‌هایشان را تکان می‌دهند تا بقیه لشکر در صفی منظم با صبر و حوصله پیش بیایند و مسیری دراز و طولانی را روی ساق پایم پی بگیرند. حالا حتا ضربه‌های سبک و منظم پاهایشان را حس نمی‌کنم چون به دیوار روبرو خیره شده ام. اما به دیوار هم نگاه نمی کنم. تمام ترک‌ها و پیچ و خمهایش را از بر کرده ام. سوراخی که در آن عنکبوتی چاق و چله خانه کرده وتارهای آشفته‌اش بر درآن چون پرده‌ای پاره می‌لرزد، ترکی که تا نیمه آمده و ناگهان باریک شده. در شکم دیوار فرو شده، تکه خاک خشکیده‌ای که انگار برای وصله کردن شکافی بر آن چسباند‌اند و روی آن جای چهار انگشت باقیست و حروف درهم و برهم نا آشنایی که مثل خط میخی در دیوار کنده‌شده همه را می‌شناسم. حتا سوراخی پایین دیوار که آدم شوخی ردی حلقوی مانند اثر عبور ماری از آن را تا مسیری طولانی کشیده. اینها نه مرا می‌ترساند نه کنجکاویم را تحریک می‌کند. برای این خطوط هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. مورچه‌ها هم از ساق پا به رانهایم خواهند رسید. در مسیر هر روزه‌شان به مهره‌ای پشتم می‌رسند. بالا می‌روند. سایه‌ها از پشت سرم پیش خواهند آمد. مثل هر روز بر دیوار خواهند افتاد تا غروب به تمامی در رسد. اما آن کلاغ هنوز هم نیامده است. امروز هم نمی‌آید. اما فردا و شاید پس فردا شاید هم چند ماه یا چند سال دیگر برسد. بر دیوار بنشیند. قبل از مورچه‌ها چشم‌هایم را از حدقه در بیاورد.                                                                                      .


 


مهستی محبی نیشابور    

 زمستان 88 

www.dibache.com



 
فلسفه ی سرسره(یکشنبه 88 مرداد 25 ساعت 1:19 عصر )

تعالی ،به معنای بهره برداری تمام و کمال، از کل توانایی های انسان است. زیگ زیگلار

 

تا حالا به فلسفه ی ساخت سرسره برای بچه ها فکر کردین؟

 اگه بخوایم یه نگاه فلسفی به سرسره که یه وسیله بازی برای بچه هاست ، داشته باشیم و عمیق تر فکر کنیم می بینیم که سرسره  مثل همون پله های موفقیت خودمون  می مونه.اول راه موفقیت سخته سربالایی داره ،راه ناهمواره و همش دودلی که برم این راه رو یا بی خیالش بشم؟ یه ترسی توی وجودته که اگه موفق نشم ؟آخه سربالایی سخته ولی وقتی به اونور ماجرا فکر می کنی دلت گرم میشه و انگیزه ی رفتن پیدا میکنی وقتی به لذت طی کردن آخرین پله فکر میکنی وقتی به لذت به اوج رسیدن فکر میکنی ،وقتی به هیجان و لذت رها شدن در سرازیری بعد از این همه سربالایی طاقت فرسا فکر میکنی ادامه راه برات راحت تر خواهد بود .اونقدر لذت بخش که بعضیا دیگه بی خیال این راه نمیشن و میخوان چندین و چندین بار دوباره اون لذت به یاد موندنی رو تجربه کنن تا اینکه یه زمانی برسه که ..........مادره صداش در بیاد بسه دیگه بچه بیا بریم خسته نشدی؟ فکر کنم سی،چهل بار رفتی بالای سرسره ،اومدی پایین.. من که خسته شدم!(نتیجه ی فلسفی:فقط ناظر نباشید ،یه بار امتحان کنین خودتون روی بچه ی بیچاره رو کم خواهید کرد!)

 راه موفقیت رو باید هر کسی خودش طی کنه تا دیگران رو بتونه درک کنه،هر بچه ای ممکنه اولش از سرسره بترسه ولی وقتی لذت (فلسفیش!)رو درک بکنه دیگه ول کن قضیه نیست.

البته یه دیدگاه دیگه هم در مورد سرسره میتونیم داشته باشیم.اینکه به بچه ها می آموزد که همیشه صعود سخته و سقوط بسیار راحت (البته بچه های 11 سال به بالا به این بخش از تفکر ممکنه برسن...)

البته در مورد رابطه ی بین سرسره و پله های موفقیت قابل ذکره که این رابطه بین کوه نوردی و پله های موفقیت برای ما بزرگسالان ملموس تره و اگر سرسره را مطرح کردم برای این بود که طرف صحبتم بچه ها بودند و فلسفه ی سرسره...وگرنه ما بزرگا که دیگه سرسره برامون افت داره و ما میتونیم به کوه نوردی به همین شیوه فکر کنیم .

با آرزوی موفقیت

                                                                                            



   1   2      >




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 18262  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «