هوا سرد شده...اما روزهای گرم احساسم در راه است...
باز همان صدا..صدای دعوتی که گویی مرا و بسیاری از ما را فرا میخواند.
باز همان رایحه ی شادی بخش قدیمی..
باز زمان زنده شدن کوله باری از خاطرات قشنگ فرا رسیده است..
باز...
صدای خش خشی به گوش می رسد...
پاییز آمد... مثل هر سال که می آید و خودش را به دست تقدیر هر سال می سپاردو بعد رهسپار باد می شودو..چشمان منتظر من است که با هر نگاه نجوایی را به گوش باد می رساند:
پاییزم دوستت دارم. فصل قشنگم همگام با تو هر سال متولد می شوم و هر سال همگام با تو سیراب می شوم از حس آزادی..
آزادی از حصار سرما..سرمای وجودم که چندی پیش از احساسم نشئت می گرفت.
زمانی فرا خواهد رسید که من بخشی از افکارم را با کمال میل تقدیم احساسم کنم تا شاید بتواند رویاهایم را تحقق بخشد.
در ان زمان است که روزهای گرم احساسم فرا خواهد رسید.
آن زمان نزدیک است.. زمان تحقق رویای کلاس درس نزدیک است....